گیو
نویسه گردانی:
GYW
گیو. [ وْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان عربخانه بخش شوسف شهرستان بیرجند. واقع در 131هزارگزی شمال باختری شوسف و سر راه مالرو عمومی شوسف . محلی جلگه و هوای آن گرمسیر و سکنه ٔ آن 500 تن است . آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و پنبه و شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
گیو. [ گ َ ] (نف ) به معنی گویا باشد که سخن کننده است . (برهان قاطع). ظاهراً این معنی را از کلمه ٔ گیومرت استخراج کرده اند و درست نیست . (حا...
گیو. [ وْ ] (اِخ ) یکی ازپهلوانان داستانی ایران و پسر گودرز و داماد رستم جهان پهلوان است و هموست که کیخسرو پسر سیاوش نوه ٔ کیکاوس و افراسیا...
گیو. [ وْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه بخش دستجرد قم شهرستان قم . واقع در یکهزارگزی خاور دستجرد. محلی کوهستانی و کنار رودخانه و هوای آن...
باغ گیو. (اِخ ) دهی است از دهستان ارزوئیه ٔ بخش بافت شهرستان سیرجان که در 88 هزارگزی جنوب بافت بر سر راه مالرو خبر به ده سرد واقع است ...
عبداﷲ گیو.[ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) دهی است از دهستان سرولایت بخش سرولایت شهرستان نیشابور. واقع در 12هزارگزی جنوب باختری چگنه بالا. ناحیه ای...
گئو. [ گ َ ءُ ] (اِ) ۞ در اوستایی بمعنی گاو است . رجوع به گاو و رجوع به فرهنگ ایران باستان ص 80 شود. || محل سکنای چند عشیره یا قبیله ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.