لال
نویسه گردانی:
LAL
لال . (اِخ ) نام جد پدر احمدبن علی بن احمد فقیه و جعدی و مازنی و غفاری . (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۸۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
لال کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خاموش ساختن . از سخن گفتن بازداشتن : چو بلبل آمدمت تاچو گل ثنا گویم چو لاله لال بکردی زبان تحسینم .سعدی ...
لال و پتی . [ ل ُ پ َ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) رجوع به لال پتی و رجوع به لال و هم به پتی شود.
لال شهباز. [ ش َ ] (اِخ ) درویشی که صاحب کمال بوده است مگر اکثر قلندران به او اعتقاد تمام دارند و بوقت بنگ نوشی او را یاد کنند. (غیاث ).
لال زن شیش . [ زَ ] (اِ مرکب ) در شب سیزدهم تیرماه (نوروز طبری ) زنی به صورتی منکر (ناشناس ) درآمده و شیشی (شاخ تر و باریک ، ترکه ) در دست ...
فیض آباد لال ها.[ ف ِ دِ ] (اِخ ) دهی است از بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور که دارای 246 تن سکنه است . آب آن از قنات و محصول عمده اش غله است...
لعل . [ ل َ ع َل ْ ل َ / ل َ ع َل ل ] (ع ق ، اِ) مگر. (منتهی الارب ). شاید. تواند بود. باشد که . یحتمل .یمکن . بودکه . بوکه . امید. (منتخب اللغات ...
لعل . [ ل َ ] (اِ) ۞ پشه ٔ سخت بزرگ در مازندران و جنگلهای آن . جای گزیدگی وی سخت بیاماسد و گاه باشد که قرحه پیدا آرد.
لعل . [ ل َ ] (معرب ، اِ) ۞ (کلمه ٔ فارسی است محیطالمحیط). لال . بدخشانی . (زمخشری ). ملخش . بدخشی . یکی از احجار کریمه ۞ و صورت دیگر آن لال...
لعل. (ا. ع-فا). از لال و نال فارسی. در انگلیسی spinel، سنگی است مانند یاقوت (ruby) اما نرم تر از آن که انولع بدخشانی و یمانی اش نامی است.
لع...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.