اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

لامعی

نویسه گردانی: LAMʽY
لامعی . [ م ِ ] (اِخ ) ابوالحسن بن محمد ۞ بن اسماعیل اللامعی الجرجانی الدهستانی از شعرای عهد سلطان ملکشاه سلجوقی و وزیر او نظام الملک طوسی و معاصر برهانی پدر معزّی و آن طبقه از شعرا. (حواشی چهارمقاله ٔ عروضی از مرحوم قزوینی ص 154).در تذکره ٔلباب الالباب محمد عوفی و تذکرةالشعرای دولتشاه سمرقندی که بالنسبة معتبرترین کتب این فن است ترجمه ٔ حال این شاعر زبردست ثبت نشده . حاج لطفعلی بیک آذر بیگدلی در تذکره ٔ آتشکده در حق او می نویسد: ۞ اصلش از جرجان و ظهورش در دولت سلجوقیان است در ابتدای حال از وطن به خراسان شتافت و در خدمت حجةالاسلام محمد غزالی به کسب علوم مشغول شد و از برکت آنجناب فواید بسیار یافت و بعد از آن مدتی در آنجا توقف [ کرد ] و سرآمد امثال و اقران خود شد و قطعه ای در حق خواجه عمید سمرقندی گفته که بعداز این قصیده ٔ لامیه که مسطور میشود نوشته خواهد شد.الحق بسیار طبع خوشی داشته و آخرالامر به سمرقند رفت و وداع این عالم فانی کرد...». - انتهی . و از آن پس 115 بیت از اشعار وی را که حاوی هفت قطعه و قصیده است ثبت کرده . امیرالشعراء رضاقلی خان هدایت اﷲ باشی درتذکره ٔ مجمعالفصحا پس از اسجاع و مترادفات چنانکه شیوه ٔ تذکره نویسان پیشین است می نویسد: ۞ «... ظهورش در ایام ظهور دولت سلجوقیه وتلمذ در خدمت جناب حجةالاسلام محمد غزالی کرده و مداح خواجه نظام الملک وزیر سلطان ملکشاه بوده پایه ٔ طبعش بر فرق برین سپهر و زادگان طبعش محسود ماه و مهر. در شاعری استاد است و در سخنوری فصاحت بنیاد بعض از فضلای عهد او را به ملاحظه ٔ کمال فضل و دانش «بحرالمعانی » لقب کرده اند گویند حکیم لامعی با شعرای عهد خود، برهانی و سوزنی و سمرقندی و جمالی مهریجردی که کتاب بهمن نامه از مصنفات اوست و عمعق بخاری مناظره و مشاعره داشته و اکثر شعرای بلخ در وقتی که حکیم ابوالحسن لامعی در بخارا میزیسته مانند رشیدی و روحی سمرقندی ولواجی (؟) و شمس سیم کش و عدنانی به استادی و تقدم وی اقرار کرده اند اما حکیم سوزنی سمرقندی و نجیب فرغانی با وی معارضات کرده اند. وفاتش به روزگار سلطان سنجر در سمرقند اتفاق افتاده از اشعار وی آنچه در تذکره ها و مجموعه ها دیده و جمع کرده انتخابی از آن نگاشتم . اشعار بلند دارد اما قلیل است دریغ که هنوز دیوانش دیده نشده است بهمان قدر که شعرش به دست آمد ناچارقناعت شد...» و از این پس 414 بیت از اشعار وی را که بیست قطعه و قصیده باشد نقل کرده است . آنچه در تذکره ٔ آتشکده و مجمعالفصحا در حق لامعی نوشته شده بالنسبه مشروح ترین تراجم احوال اوست و در تذکره های دیگر اطلاعاتی بر این افزوده نمیشود. دولتشاه سمرقندی در تذکرةالشعرا در ذیل ترجمه ٔ سوزنی سمرقندی شاعر معروف قرن ششم می نویسد: ۞ «و لامعی بخاری و جنتی سمرقندی و نسفی و شمس خالد و شطرنجی شاگردان سوزنی بوده اند». و بهمین جهت شرق شناس نامی استاد ادوارد براون در جلد دوم تاریخ ادبیات ایران که به زبان انگلیسی است نگاشته : «علی شطرنجی صاحب قصیده ٔلکلک (لباب الالباب عوفی ج 2 صص 199- 200) و جنتی نخشبی و لامعی بخارائی بنابر گفته ٔ دولتشاه شاگردان و پیروان سبک سوزنی بوده اند. نظامی عروضی در چهارمقاله در ابتدای مقالت دوم (چ اوقاف گیب ص 28) جائی که شعرای سلف را نام میبرد در سلسله ٔ شعرای آل سلجوق گفته است :اما اسامی آل سلجوق باقی ماند به فرخی گرگانی و لامعی دهستانی و جعفر همدانی و در فیروز (؟) فخری و برهانی و امیر معزی و ابوالمعالی رازی و عمید کمالی و شهابی ...» دانشمند محقق مرحوم میرزا محمدخان قزوینی درحواشی آن کتاب (154) در توضیح عبارات متن شرحی افزوده اند که در صدر این ترجمه نقل شد. شمس الدین محمدبن قیس رازی در کتاب المعجم فی معاییر اشعار العجم دوجانام لامعی را ثبت کرده است : یک جا در صنعت اغراق (طبع اوقاف گیب ص 335) مینویسد: «و لامعی گوید در بخل :
ماه رمضان گرچه شریف است و مبارک
سی روز فزون نوبت او نیست به هر سال
در خانه ٔ او سال سراسر رمضان است
تا حشر نبینند عیالانش شوال ».
در جای دیگر (ص 360-361) در صنعت تسمیط نوشته است : «و لامعی گرگانی گفته است :
مرغ آبی به سرای اندر چون نای سرای
با شگونه بدهان باز گرفته سرنای
اثر پایش گوئی که به فرمان خدای
بر زمین برگ چنار است چو بردارد پای
بر تن از حله قبا دارد و در زیر قبای
آب گون پیرهنی جیب وی از سبز حریر».
اینک انتقاد مطالب مذکور در آتشکده و مجمعالفصحاء: اینکه صاحب آتشکده مینویسد: «در خدمت حجةالاسلام محمد غزالی به کسب علوم مشغول و از برکت آن جناب فواید بسیار یافته ». این نکته از قراین و شواهد تاریخ بسیار دور است زیرا که محمد غزالی که مراد حجةالاسلام امام ابوحامد محمدبن محمد شافعی غزالی طوسی باشددر قریه ٔ غزال از توابع طوس در 451 متولد شده است ودر جوانی در طوس مقیم بوده و سپس به نیشابور رفته واز آنجا به حجاز و شام شده و پس از چندی در بغداد ودمشق و اسکندریه و مصر اقامت داشته و در اواخر عمر به خراسان رجعت کرده و در موطن خویش منزوی و در خانقاهی میزیسته و عاقبت به سن 54 سالگی در چهاردهم جمادی الاخره ٔ سال 505 در قصبه ٔ طابران از قراء مجاور طوس رحلت کرده و در آنجا مدفون شده است . اما لامعی در زمانی که مدح سلطان الب ارسلان میگفته یعنی از سال 455 تا465 که مدت سلطنت این پادشاه است حجةالاسلام غزالی درآن زمان خردسال و رضیع بوده و شاعری که در سال 465 (رحلت الب الارسلان ) قطعاً شعر میسروده میبایست بحداقل در آن زمان بیش از بیست سال داشته باشد و اگر هم تاآخرین سال حیات حجةالاسلام غزالی یعنی تا سال 505 زنده باشد ناچار در حدود هفتاد سال داشته و بعید است که شخص هفتاد ساله و آنهم ادیب و سراینده ٔ معروف زمانه و کسی چون لامعی که ستایشگر ملوک بوده است در نزد امام غزالی که در دم مرگ بیش از 54 سال نداشته است شاگردی کند از طرف دیگر فن حجةالاسلام غزالی با رشته ٔ لامعی تفاوت داشته یعنی غزالی در حکمت و کلام و فقه و تصوف و اخلاق تحصیل علم کرده و در این علوم شهره ٔ روزگاراست و لامعی در ادب و شعر کار کرده و از این راه مشهور شده است و دلیل محکم تر آن است که لامعی پس از سلطنت الب ارسلان یعنی بعد از سال 465 چندان زنده نمانده است و هنگام رحلت وی حجةالاسلام غزالی سنین کودکی و جوانی را طی میکرده . پس جای تردید نیست که قائلین این نکته راه خطا پیموده اند و لامعی هرگز شاگرد حجةالاسلام امام محمد غزالی نبوده است و چون قدیمترین مآخذ این قول تذکره ٔ آتشکده است و معلوم نیست که وی از کدام منبع این نکته را یافته است نمیتوان تحقیق کرد که در اصل چه بوده است که به مرور زمان به تصحیف و تغییر بدینصورت درآمده . و نیز اینکه مؤلف مزبور مینویسد: «قطعه ای در حق خواجه عمید سمرقندی گفته » مراد ازین قطعه چند شعری است که لامعی در مدح خواجه عمید گفته این قطعه بجای خود ذکر خواهد شد و از آن مسلم خواهد گشت که در حق خواجه ابونصر عمیدالملک کندری وزیر معروف است و مراد از خواجه عمید هم اوست ولی خواجه عمید را سمرقندی دانستن مخالف تمام نصوص تاریخ است چه شکی نیست که خواجه ٔ مذکور از اهالی کندر از توابع نیشابور ۞ بود و هرگز نه وی و نه پدران او سمرقندی نبوده اند و نشست او مدتی در نیشابور و سپس در مرو بوده و چندی در آنجا صاحب دیوان رسالت الب ارسلان بوده و سپس به مقام وزارت رسیده است . و نیزاینکه می نگارد: «و آخرالامر در سمرقند رفته وداع این عالم فانی کرد» این نکته نیز خطاست چه سمرقند در زمانی که لامعی و ممدوح او سلطان الب ارسلان زنده بوده اندهنوز بدست آل سلجوق نیفتاده بود و این شهر را در سال 471 سلطان جلال الدین ملکشاه پسر الب ارسلان گرفته است و چون لامعی پس از خروج از گرگان همیشه ملازم خدمت الب ارسلان بوده است و الب ارسلان نیز بهو سمرقند نشده واضح است که لامعی نیز به سمرقند نشده و رفتن وی به سمرقند و رحلت او در آن شهر از خطاهای تذکره نویسان است . صاحب مجمعالفصحا می نویسد: «مداح خواجه نظام الملک وزیر ملکشاه بوده ». این نکته صحیح است چه در میان اشعار لامعی سه قصیده بمدح این وزیر معروف دیده میشود ومسلم میگردد که ستایش او کرده است منتهی شاید این مدایح مربوط به زمانی باشد که نظام الملک وزیر الب ارسلان بوده چه این وزیر معروف هم وزارت پدر داشته است و هم وزارت پسر و نیز اینکه مینویسد: گویند حکیم لامعی با شعرای عهد خود برهانی و سوزنی سمرقندی و جمالی مهریجردی ... و عمعق بخاری مناظره و مشاعره داشته و اکثر شعرای بلخ در وقتی که حکیم ابوالحسن لامعی در بخارامی زیسته مانند رشیدی و روحی سمرقندی و لواجی (؟) و شمس سیم کش و عدنانی به استادی و تقدم وی اقرار کرده اند اما حکیم سوزنی سمرقندی و نجیب فرغانی با وی معارضات داشته اند» و نیز چنانکه گذشت اینکه دولتشاه در تذکرةالشعرا درباره ٔ سوزنی گوید: لامعی بخاری و جنتی ونسفی و شمس خالد و شطرنجی شاگردان سوزنی بوده اند...» معاصر بودن برهانی و سوزنی و جمالی مهریجردی و جمالی سمرقندی و عمعق بخارائی و رشیدی سمرقندی و روحی سمرقندی و شمس الدین و لواجی و شمس سیم کش و عدنانی و نجیب فرغانی و جنتی و نسفی و شمس خالد و شطرنجی با لامعی گرگانی غیر ممکن و یا بسیار بعید است و لامعی بخارائی شاگرد سوزنی نیز ممکن است غیر از لامعی گرگانی و هم او باعث خطای تذکره نویسان در معاصر دانستن شاعرانی که نام بردیم با لامعی گرگانی شده باشد. در پایان این قسمت قطعه ای را که شاعر در مدح خواجه عمید سروده و متضمن اطلاعاتی در باب مولد و نسب و زادگاه و اقامتگاه اوست درج میکنیم و نیز برای مزید اطلاع می افزائیم که دیوان وی در سالهای اخیر در تهران به طبع رسیده است . رجوع به ده مقاله ٔ آقای نفیسی ص 358 تا 390 مأخذ این شرح حال شود. اینک قصیده :
نزد خواجه سخنی چند فرستادم من
وندر آن چند سخن درد سرش دادم من
بود ظنم که شنیده ست مگر خواجه عمید
فضل من خادم و امروز ورا یادم من
چون غلام آمد پرسیدم و گفتم که چه کرد
خواجه با آن خط زیبا که فرستادم من
گفت نشناخت ترا خواجه و پرسیدز من
ایستاد او ز تودر پرسش و استادم من
گفتم این بار نشانی به از اینش بدهم
کز کجا آمدم اینجا به چه افتادم من
منم آن لامعی شاعر کز من به مدیح
هست شاد آنکه به سیم و زر ازو شادم من
هست بکرآباد از گرگان جای و وطنم
زان نکو شهر و از آن فرخ بنیادم من
هست آباد و گرانمایه یکی کوی درو
وندرآن کوی گرانمایه ٔ آبادم من
جد من هست سماعیل و محمد پدرم
بوالحسن ابن سلیمان را دامادم من
مرمرا هست اسد طالع و از مادر خویش
روز آدینه به ماه رمضان زادم من ۞
سال عمرم نرسیده ست به هفتادهنوز
بدو پنج افزون از نیمه ٔ هفتادم من
هم به بغداد شناسند مرا هم به دمشق
گرچه نز شهر دمشق و نه ز بغدادم من ...
مرمرا خواجه بزرگ ازپی آن بخشد مال
که سخندانم و در شاعری استادم من ...
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
لامعی . [ م ِ ] (اِخ ) درویش محمدبن محمود متوفی به سال 988 هَ . ق . او راست رساله ای در عروض .
لامعی . [ م ِ ] (اِخ ) شیخ جمال اﷲ از مردم اکبرآباد هندوستان . او به روزگار بهادر شاه حکمران دهلی میزیست و به تعلیم هندوبچگان میپرداخت . دیو...
لامعی . [ م ِ ] (اِخ ) معاصر جهانگیر شاه بوده و در دهلی میزیسته است . مردی قلندر مشرب بوده و این بیت او راست :لذت اندرترک لذت بود ای آزاد...
لامعی . [ م ِ ] (اِخ ) محمودبن عثمان بن علی نقاش برسوی . از مشاهیر شعرا و ادبای عثمانی . جدش از جانب تیمور لنگ به ماوراءالنهر منتقل شد و پس ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.