لب آب
نویسه گردانی:
LB ʼAB
لب آب . [ ل َ ] (اِخ ) نام دیهی شش فرسنگ غربی دراهان . (فارسنامه ٔ ناصری ).
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۲ ثانیه
لب آب . [ ل َ ] (اِخ ) لواب . نام نهری و رودخانه ای به کوه کیلویه ٔ فارس ، آبش شیرین و گوارا. آب چشمه ٔ دلی گردد (؟) وچشمه ٔ مارگان و چشمه ٔ ...
لباب . [ ل ُ ] (اِخ ) کوهی است مر بنی حذیمة را. (منتهی الارب ). قال الاصمعی و هو یذکر جبال هذیل ثم اودیة واسعة و جبل یقال له لباب و هو لبن...
لباب . [ ل ُ ] (ع اِ) گیاه اندک . (منتهی الارب ).
لباب . [ ل َ ب ِ ] (ع اِفعل ) لباب ِ لَباب ِ؛ باکی نیست ترا. (منتهی الارب ).
لباب . [ ل ُ ] (ع ص ، اِ) خالص از هر چیزی . حسب ٌ لباب ؛ حسب خالص بی آمیغ. (منتهی الارب ). گزیده ٔ هر چیز. ویژه ٔ هر چیز. بهتر چیزی . چیزی بی آمی...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
لباب البر. [ ل ُ بُل ْ ب ُرر ] (ع اِ مرکب ) نشاسته است . (فهرست مخزن الادویه ). ۞
لباب القمح . [ ل ُ بُل ْ ق َ ] (ع اِمرکب ) نشاسته است . لباب الحنطة. (اختیارات بدیعی ).
لباب القوام . [ ل ُ بُل ْ ق َ ] (ع اِ مرکب ) نشاسته است . (فهرست مخزن الادویه ).
لُبابالاَلباب (تألیفشده در حدود ۶۱۸ قمری) نام نخستین کتاب زندگینامه تألیفی به زبان فارسی است. این کتاب نوشته محمد عوفی است. در این کتاب زندگینامه ...