اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

لب آب

نویسه گردانی: LB ʼAB
لب آب . [ ل َ ] (اِخ ) لواب . نام نهری و رودخانه ای به کوه کیلویه ٔ فارس ، آبش شیرین و گوارا. آب چشمه ٔ دلی گردد (؟) وچشمه ٔ مارگان و چشمه ٔ زنگبار و چشمه ٔ سادات در قریه ٔ لب آب ناحیه ٔ بویراحمد کوه کیلویه بهم پیوسته رودخانه ٔ لب آب شود و چون به قریه ٔ کلات ناحیه ٔ دشمن زیاری کوه کیلویه رفت به آب چشمه کمردوغ و چشمه ٔ جن و چشمه ٔ رئیسی آمیخته رودخانه ٔ کلات شود. (فارسنامه ٔ ناصری ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
لباب الحنطة. [ ل ُ بُل ْ ح ِ طَ ] (ع اِ مرکب ) نشاسته است . (فهرست مخزن الادویه ) (بحر الجواهر). آبگون . (فرهنگ ).
لباب القرطم . [ ل ُ بُل ْ ق ُ طُ ] (ع اِ مرکب ) مغزدانه ٔ کافشه است . (فهرست مخزن الادویه ). مغز خسکدانه . گرم و خشک بود و مسهل بلغم بود و قولن...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.