اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

لب ء

نویسه گردانی: LB ʼ
لب ء. [ ل َب ْءْ ] (ع مص ) فله (آغوز) دوشیدن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر). || خورانیدن قوم را فله . (منتهی الارب ). کسی را فله دادن . (تاج المصادر). || جوشانیدن فله را. || نخستین آب دادن کشت را. (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۲۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
لب . [ ل ُب ب ] (اِخ ) ابن سلیمان بن محمدبن هود. والی شهر وشقة از بلاد اسپانیا در قرن پنجم هجری . (الحلل السندسیة ج 2 ص - 257 - 258).
لب . [ ل ُب ب ] (اِخ ) ابن عبدالجباربن عبدالرحمن معروف به ابن ورهزن و مکنی به ابوعیسی . «سمع من ابیه و من القاضی ابی بکربن العربی ، لقیه ...
لب . [ ل ُب ب ] (اِخ ) ابن عبدالملک بن احمدبن محمدبن نذیرالفهری (ابوعیسی ) من اهل شنتمریة الشرق . سکن بلنسیة روی عن ابیه ابی مروان ، و تولی...
لب . [ل ُب ب ] (اِخ ) ابن عبداﷲ (ابومحمد) من اهل سرقسطة. قال ابن عمیرة: محدث ، کان فاضلاً زاهداً، کتب عن اهل الاندلس و لم یرحل و کانت وفاته...
لب . [ ل ُب ب ] (اِخ ) ابن هودبن لب بن سلیمان الجذامی (ابوعیسی )، رحل من وشقة الی المشرق و دخل بغداد و سمع بها مع القاضی ابی علی الصدفی عل...
لب آب . [ ل َ ] (اِخ ) نام دیهی شش فرسنگ غربی دراهان . (فارسنامه ٔ ناصری ).
لب آب . [ ل َ ] (اِخ ) لواب . نام نهری و رودخانه ای به کوه کیلویه ٔ فارس ، آبش شیرین و گوارا. آب چشمه ٔ دلی گردد (؟) وچشمه ٔ مارگان و چشمه ٔ ...
لب چش . [ ل َ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) چاشنی که برای دریافت مزه ٔ چیزی کنند. (غیاث ). نمک چشه : تا مست بوسه روز جزا افتمت بپاخواهم به لب چشی ...
لب /lab/ معنی ۱. (زیست‌شناسی) کنارۀ دهان از بالا و پایین که روی دندان‌ها را می‌پوشاند و جزء اندام سخن‌گویی است. ۲. کنارۀ چیزی. ۳. [مجاز] زبان یا دهان....
لب /lab/ (اسم) [پهلوی: lap] ‹دلو، لفچ، لفچه› ۱. (زیست‌شناسی) کناره دهان از بالا و پایین که روی دندان‌ها را می‌پوشاند و جزء اندام سخن‌گویی است. ۲. کنار...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۱۳ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.