اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

لب بستن

نویسه گردانی: LB BSTN
لب بستن . [ ل َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) لب نگشادن . سخن نگفتن . خاموش ماندن . خموشی گزیدن . سکوت اختیار کردن :
دل من چو نور اندر آن تیره شب
نخفته گشاده دل و بسته لب .

فردوسی .


بدو گفت برگوی و لب را مبند
که گفتار باشد مرا سودمند.

فردوسی .


دبیر بزرگ آن زمان لب ببست
به انبوه اندیشه اندرنشست .

فردوسی .


گشاده شد آن کس که او لب ببست
زبان بسته باید گشاده دو دست .

سعدی .


نگویم لب ببند و دیده بردوز
ولیکن هر مقامی رامقالی .

سعدی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.