اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

لب چش

نویسه گردانی: LB CŠ
لب چش . [ ل َ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) چاشنی که برای دریافت مزه ٔ چیزی کنند. (غیاث ). نمک چشه :
تا مست بوسه روز جزا افتمت بپا
خواهم به لب چشی بنوازی شراب را.

ظهوری .


بلاست چشمک ساقی و لب چش ساغر
حذر که آفت رندان پارسا اینجاست .

ظهوری .


- لب چش کردن ؛ از چیزی اندکی خوردن از برای استعلام کیفیت و مزه ٔ آن . (آنندراج ) :
بوسه ٔ شیرین دهانان را مکرر همچو قند
کرده ام لب چش بشیرینی چو دشنام تو نیست .

صائب .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.