اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

لب زدن

نویسه گردانی: LB ZDN
لب زدن . [ل َ زَ دَ ] (مص مرکب ) لب زدن به غذایی ؛ چشیدن آن .
- لب نزدن ؛ نچشیدن . حتی اندکی نخوردن . هیچ نخوردن : به آنهمه خوردنیها لب نزد؛ از هیچکدام حتی اندکی نخورد.
|| دشنام دادن . عربده کردن :
آن یکی می خوردو لب زند و جنگ کند
وقت رفتن شکند جام و صراحی در هم .

نزاری .


|| خاموش شدن و نیز به معنی گفتن و این قسم از اضداد است . (غیاث ) :
شهد ریزی چون دهانت لب به شیرینی زند
فتنه انگیزی چو زلفت سر به رعنایی کشد.

سعدی .


لب چو در حرف آستان تو زد
بر زبان حرف آسمان تاوان .

فصیحی .


لبکی مبکی مزنه بشن
تاخان حاکم امیه بشن

(کلام موزونی به لهجه ٔ مردم خراسان ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
لب پر زدن . [ ل َ پ َ زَ دَ ] (مص مرکب ) لپرزدن . با حرکت دادن ظرفی مقداری از مایع که در آن است بیرون ریختن . فروریختن کمی از آب یا مایعی...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.