اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

لبنی

نویسه گردانی: LBNY
لبنی . [ ل ِ ] (اِخ ) دهی از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاهان ، واقع در بیست هزارگزی کوزران و دوهزارگزی راه فرعی کوزران به جوانرود. دشت ، سردسیر. دارای صد تن سکنه . کردی و فارسی زبان . آب آن از چاه ، محصول آنجا غلات و حبوبات دیم و لبنیات . شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مال رو است تابستان اتومبیل توان برد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
لبنی . [ ل َ ب ِ نی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به لَبِن یعنی خشت خام .- شکل لبنی ؛ از مجسمات ، جسم مربعی است که دوبُعد از ابعاد آن متساوی و...
حجر لبنی . [ ح َ ج َ رِ ل َ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به حجراللبنی شود ۞ .
عسل لبنی . [ ع َ س َ ل ِل ُ نا ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) میعه ٔ سائله . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). عسل اللبنی . رجوع به عسل اللبنی شود.
قیس لبنی . [ ق َ س ِ ل ُ نا ] (اِخ ) مجنون . رجوع به قیس بنی عامر شود.
قیس و لبنی . [ ق َ س ُ ل ُ نا ] (اِخ ) عاشق و معشوق عربی . (امثال و حکم دهخدا). رجوع به قیس بنی عامر و لیلی و مجنون شود.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.