اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

لرز

نویسه گردانی: LRZ
لرز. [ ل َ ] (اِمص ) لرزیدن . رَعشه . لخشه . رِعدَه . ارتعاد. ارتعاش . ارتعاج . لزره . لرزش . رَجفه . اهتزاز. یازه . (برهان ). تزلزل . تضعضع. فسره . قشعریره . فراخة ۞ :
خود پیشت آفتاب چو من هست سایلی
کش لرز شرم وقت تقاضا برافکند.

خاقانی .


گر بزه ماندی کمان بهرام را
لرز تیر از استخوان برخاستی .

خاقانی .


لرز تو چو سودا بسر خصم درافتاد
رُمحت به دلش راست چو اندیشه درآمد.

سلمان (از آنندراج ).


فقفقة؛ لرز از سرما. ارتجاج ؛ لرزیدن و جنبیدن از تب و غیره .
- تب لرز ؛ نافض . نوبه . مالاریا.
- زمین لرز ؛ زمین لرزه . زلزله .
- امثال :
هر که خربزه میخورد پای لرزش هم می ایستد .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
تب لرز. [ ت َ ل َ ] (اِ مرکب ) مخفف تب لرزه . بعضی از بیماریهای تب دار که در آنها صعود درجه ٔ حرارت سریعو شدید است و با لرز همراه میباشند. مکان...
قلعه لرز. [ ق َ ع َ ل َ ] (اِخ ) یکی از دههای ناحیه ٔآمل . (ترجمه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 174).
لرز کردن . [ ل َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) لرزیدن از سرما. مرتعش شدن بدن از سرما یا تب . نوبه کردن .
تب و لرز. [ ت َ ب ُ ل َ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) تبی که همراه لرز است . تب توأم با لرز. رجوع به تب و دیگر ترکیبهای آن شود.
ترس و لرز. [ ت َ س ُ ل َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) خوف و هراس . اضطراب و بیم : با هزار ترس و لرز آن شب را در مقابل گلوله ٔ توپ دشمن صبح کرد...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.