اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

لطیف

نویسه گردانی: LṬYF
لطیف . [ ل َ ] (اِخ ) تخلص شاعری است از مردم قزوین . این بیت او راست :
ای دیده خون ببار مبادا که پای یار
ممنون دستگیری رنگ حنا شود.

(قاموس الاعلام ترکی ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
لطیف بیگ . [ ل َ ب َ ] (اِخ ) از امراء امیرزاده الوندبیگ از امیرزادگان صفوی . (حبیب السیر جزو چهارم از ج 3 ص 335 و 341).
جسم لطیف . [ ج ِ م ِ ل َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مراد از آن جسمی است که حاجب از ابصار ماوراء نباشد و یا آن است که مانع از نفوذ نور در آن ...
جنس لطیف . [ ج ِ س ِ ل َ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح جدید) کنایه از زن .
لطیف رومی . [ ل َ ف ِ ] (اِخ ) نام یکی از حکماست . (نزهة الارواح شهرزوری ج 2 ص 154).
لطیف الدین . [ ل َ فُدْ دی ] (اِخ ) زکی مراغه ای . لطیف جهان و افضل گیهان و اصل او از مراغه بود، اما مولد و منشاء او در کاشغر اتفاق افتاد، از...
لطیف اصفهانی . [ ل َ ف ِ اِ ف َ ] (اِخ ) میرزا عبداللطیف .او از فضلا و ادبای معاصرین بوده و در سلک دبیران حضرت نایب السلطنه عباس میرزای قاجار...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.