لع
نویسه گردانی:
Lʽ
لع. [ ل َ ](ع اِ فعل ) لعاً، و هی کلمة یقال للعاثر اذا دُعی له بالانتعاش . (منتهی الارب ). کلمه ای که به مردم شکوخیده گویند تا از لغزش دروا شوند. درست خیز. برپای باش .
واژه های همانند
۴۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
هرزه لا. [ هََ زَ / زِ ] (نف مرکب ) هرزه لای . هرزه درای . هرزه خای . هرزه گو. یاوه گوی : غورک بی مغز را صفرا بشورید و بگفت ای مموه باژگونه یافه...
لا سردا. [ س ِ ] (اِخ ) ۞ نام خاندان شاهی کاستیل . چندین عضو از آن خاندان در قرن چهاردهم میلادی در فرانسه مصدر خدماتی بوده اند.
دالی لا. (اِخ ) ۞ دلیله . رجوع به دلیله شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
لاطاعلات. املاءِ ناصحیح « لاطائلات » که جمع معرّب « لاطائل » ( لا + طائل ) است. بر اساس فرهنگ فارسی معین، «لاطائلات» را بصورت « لاطایلات » نیز نویسند...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
لا شالته . [ ل ُ ت ِ ] (اِخ ) ۞ لوئی رنه دو. نام وکیل عمومی در پارلمان برتانی . خصم آباء یسوعیین . مولد رن . (1701-1785 م .).