لعل قبا. [ ل َ ق َ ] (ص مرکب ) دارای قبای لعل رنگ . دارای قبای سرخ
: ترا میان سران کی رسد کله داری
ز خون حلق تو خاکی نگشته لعل قبا.
خاقانی .
چشم خونین همه شب قامت شب پیمایم
تا ز خون جگرش لعل قبا آرایم .
خاقانی .
بس کز آتش سری و بادکلاهی فلک
برسر خاک ز خون لعل قبائید همه .
خاقانی .
سرخ سواری به ادب پیش او
لعل قبایی ظفراندیش او.
نظامی .
صاحب برهان و هم آنندراج آرند: لعل قبا معروف است که به او جامه ٔ قرمزی باشد و کنایه از خون هم هست که به عربی دم گویند و کنایه از جگر باشد و شراب انگوری لعلی را نیز گویند، چنانکه ازبنگ ، سبزقبا.