اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

لق

نویسه گردانی: LQ
لق . [ ل َ ] (ص ) لغ. صاف . بی موی و صاف . (برهان ). || نااستوار: میخی لق ؛ جنبان بر جای خود. دندانی لق ؛ متزعزع ، متحرک ، دندان که بر جای استوار نباشد و جنبان بود: دندانهای لق ۞ . اسنان متحرکة. || تباه . فاسد (تخم مرغ و جز آن ). ضایع و گندیده که چون بجنبانی آواز دهد و آن نشانه ٔ تباهی باشد.
- آرواره ٔ لق داشتن ؛ عادت به دشنام گفتن داشتن .
- تخم لق در دهن کسی شکستن ؛ تعبیری مثلی به معنی او را به یاد آرزوئی که خود ملتفت آن نبود آوردن . او را به دعویی باطل داشتن . امیدی برنیامدنی به وی دادن . وعده ٔ وفانشدنی به وی کردن .
- تق و لَق ّ؛ کاسد. ناروا. بی رونق .
- دهن لق ؛ که نتواند سِرّی را نگه دارد.
- دهن لقی ؛ به نگهداری سِرّ قادر نبودن .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۳ ثانیه
لغ و لوغ . [ ل َغ ْ غ ُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) که استوار نیست .- دندانهائی لغو لوغ ؛ نااستوار و جنبان .
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
ناشناس
۱۳۹۷/۰۵/۲۳
0
2

در آذری لاقا-شُو (لَقه-شو) به معنی لق شده مصطلح است.


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.