لک و پک . [ ل َ ک ُ پ َ ](اِ مرکب ، از اتباع ) از اتباع است و با فعل کردن و شدن صرف شود. تفسیر عبارتی که در عربی بضاعت مزجات گویند. (برهان ). دار و ندار. || اسباب و ضروریات خانه از فرش و گستردنی و پوشیدنی و غیره که فی الجمله کهنه و مندرس شده باشد. (برهان )
: آورد لک وپک ز برای من مسکین
با آنکه لکش داده ام از بهر بضاعت .
امیرخسرو (از جهانگیری ).
که من مداحی و تمشیت لک و پک چند میکنم و صاحب لکی نشدم . (نظام قاری ص
144). لک و پک بر هم زده ، یعنی اثاث البیت را فروخته و نقد کرده . (آنندراج ). || تکاپوی . آمد و شد باتعجیل . (برهان ). تک و پوی بود و فریفتن مردم و آرایش خود از هر نوع به رعنائی . (فرهنگ اسدی نخجوانی )
: ای لک ار ناز خواهی و نعمت
گرد درگاه او کنی لک وپک .
رودکی .
عسجدی نام او تو نیز مبر
چه کنی خیره گرد او لک و پک .
عسجدی .