لله . [لِل ْ لاه ] (ع ق مرکب ) (از: لَِ + اﷲ) برای خدا. بی غرض شخصی . خدا را. گاه گویند ﷲ را با مزید کردن را و همان معنی خواهند، یعنی قدما با بودن لام در اوّل ، راء نیز به آن ملحق میکرده اند
: از بهر ﷲ تعالی فریاد رس . (اسکندرنامه نسخه ٔ آقای سعید نفیسی ).
گفت ﷲ و فی اﷲ ای سره مرد
آن کن از مردمی که شاید کرد.
نظامی .
- ﷲ
ابوک (در تعجب و در مدح ) ؛ برای خداست خوبی پدر تو که چون تو پسر شریف و فاضل زاد. (منتهی الارب ).
- ﷲ
الحمد ؛ سپاس مر خدای را.
- ﷲ
المنة؛ سپاس خدای را.
- ﷲ
انت ؛ خدا نگهدارتو باد. خدایت ترا نگهدار باد.
- ﷲ
تلاده ؛ به معنی ﷲ درّه است .
- ﷲ
ثوباه ؛ به معنی ﷲ درّه است . (منتهی الارب ).
-
لِلّ̍ه ِ دَرﱡ قائِلِه ؛ لِلّ̍ه ِ درّه . خیر و خوشی باد گوینده را. ﷲ دَرﱡ قائل
: هر نکته ای که گفتم در وصف آن شمائل
هر کس شنید گفتا ﷲ دَرﱡ قائل .
حافظ.
- ﷲ
دَرﱡک ؛ خیر تو باد. خوش باد تو را. خیرت باد
: بوبکر را بونصر گفت ﷲدرّکما که شما دو تنید. (تاریخ بیهقی ص
522).