اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

لنگر

نویسه گردانی: LNGR
لنگر. [ ل َ گ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کاریزنو از بخش تربت جام شهرستان مشهد واقع در 64هزارگزی شمال باختری تربت جام ، کنار راه شوسه ٔ عمومی مشهد به تربت جام . جلگه ، گرمسیر. دارای 674 تن سکنه ٔ ترکمن . آب آن از قنات . محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9). این محل سابقاً به خرجردجام معروف بوده و امروز لنگر نامیده میشود و گویند شاه قاسم انوار پس از آنکه احمد لر شاهرخ را در هرات زخم کارد زد، از هرات رنجیده خاطر بیرون شد و در خرجردجام لنگر انداخت و آنجا به «لنگر» نامیده شد. مزار وی نیز آنجاست . و هاتفی خواهرزاده ٔ جامی در لنگرچهار باغی داشته و شاه اسماعیل در 921 هَ . ق . به دیدن او رفته است . (سبک شناسی ج 3 ص 225). و رجوع به مجمل التواریخ گلستانه ص 64، 66، 68، 71، 106، 293 شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
تخته لنگر. [ ت َ ت َ ل َ گ َ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه مشهد به تربت حیدریه ، میان شریف آباد و شاه تقی است و در 42350گزی مشهد قرار دارد.
پوزه لنگر. [ زَ ل َ گ َ ] (اِخ ) محلی در مشرق کال از ناحیه فراه .
لنگر نهادن . [ ل َ گ َ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) لنگر افکندن . لنگر انداختن : عاقل چون بیند که خلاف در میان آمد به جهد و چون صلح دید لنگر ب...
لنگر افکندن . [ ل َگ َ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) لنگر انداختن : به دریائی که همچون نوح من افکنده ام لنگرسفینه بر سر موجش بود تابوت ساحلها.محم...
لنگر انداختن . [ ل َ گ َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) (... کشتی ) توقف کردن او دردریا با افکندن لنگر در آب . افکندن لنگر کشتی به دریا. || قرار گرفتن ....
لنگر فروبردن . [ ل َ گ َ ف ُ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) لنگر انداختن . || عمیق شدن : نیامد پلنگر ۞ که پژمرده بودبه اندیشه لنگر فروبرده بود.نظامی ...
لنگر فروهشتن . [ ل َ گ َ ف ُ هَِ ت َ ] (مص مرکب ) لنگر انداختن : سبکی کرد [رمضان ] و به هنگام سفر کرد و برفت تانگویند فروهشته بر ما لنگر.فرخی .
لنگر نگاه داشتن . [ ل َ گ َ ن ِ ت َ ] (مص مرکب ) لنگر از کف ندادن .- لنگر نگاه نداشتن ؛ از اعتدال بدررفتن . سراسیمه شدن . (مجموعه ٔ مترادفات ...
لنگر از کف دادن . [ ل َ گ َ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از مضطرب و سراسیمه شدن است و رفتن اختیار از دست . (مجموعه ٔ مترادفات ص 337).
لنگر به خود گرفتن . [ ل َ گ َ ب ِ خُدْ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از جای خود نرفتن . (آنندراج ).- لنگر به خود نگرفتن ؛ از جای بشدن : بحر پ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.