لو
نویسه گردانی:
LW
لو. [ ل َ وِن ْ ] (ع ص ) کج از ریگ و تیر. || دردگین شکم . || پیچش زده . (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۱۳۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
ده لو. [ دَه ْ ] (اِمرکب ) (مرکب از ده و «لو» که پسوند نسبت و تملک ترکی است ) ورق قمار که ده خال دارد. (یادداشت مؤلف ).
تک لو. [ ت َ ] (اِ مرکب ) (از: تک = واحد+ لو = خال ) نامی است که در ورقهای بازی به آس که یک خال دارد نهند.
تکه لو. [ ت َ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان نازلو است که در بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه واقع است و در حدود 120 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی...
ججه لو. [ ج ِ ج َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ارشق از بخش مرکزی شهرستان مشکین شهر. این ده در پنجاه هزارگزی شمال خاوری مشکین شهر و پنجهزارگز...
چبق لو. [ چ ُ ب ُ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «از قرای توابع خرقان است که نصف زراعت آن دیمی و نصف آبی میباشد. در پائین این آبادی ...
چبق لو. [ چ ُ ب ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پیرتاج شهرستان بیجار که در 48هزارگزی خاور بیجار و 3هزارگزی رودخانه ٔ تلوار واقع شده . تپه ماهور و ...
چبق لو. [ چ ُ ب ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قوریچای بخش قره آغاج شهرستان مراغه که در 28هزارگزی شمال باختری قره آغاج و ده هزارگزی جنوب ...
چبن لو. [ چ ِ ب ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سراجو بخش مرکزی شهرستان مراغه که در 37هزارگزی خاور مراغه و یک هزارگزی شمال راه ارابه رو مراغ...
چپق لو. [چ ُ پ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بروانان بخش ترکمان شهرستان میانه که در 14هزارگزی جنوب خاوری ترکمان و 3هزارگزی شوسه ٔ میانه ...
چکک لو. [ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «مزرعه ای از توابع بلوک بیضای فارس است ». (از مرآت البلدان ج 4 ص 352).