لوءة
نویسه گردانی:
LWʼ
لوءة. [ ل َ ءَ ] (ع اِ) عورت . || رسوائی . || سخت بدی . (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۴۷ مورد، زمان جستجو: ۱.۰۰ ثانیه
لوح خوان . [ ل َ / لُو خوا / خا ] (نف مرکب ) خواننده ٔ لوح . که لوح خواند.- طفل ِ لوح خوان ؛ کودک نوخوان و خط آموخته : وآن کوس عیدی بین ن...
لوح پاک .[ ل َ / لُو ح ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از تخته ٔ ساده و بی نقش . (آنندراج ). لوح ساده : عالمی از راست گوئی دشمن ما گشته اند...
لوح تربت . [ ل َ / لُو ح ِ ت ُ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تخته سنگ که آیات و ابیات و مانند آن بر آن کنده یا نوشته بر قبر نهند و گاهی هم...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
لوح زمرد نام لوحی است که در تورات و بسیاری از افسانههای ملل از آن سخن به میان آمدهاست. طبق افسانهها ثث (Thoth) خدای آتلانتیس باستان دانش و علوم عال...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
هفت لوح . [ هََ ل َ / لُو ] (اِ مرکب ) هفت زمین . هفت طبقه ٔ خاک : نقش این هفت لوح چارسرشت زابتدا جز یکی قلم ننبشت .نظامی .
ام لوح . [ اُم ْ م ِ ل َ ] (ع اِ مرکب ) عُقاب . (از المرصع).
لوح مشق . [ ل َ / لُو ح ِ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به تخته ٔ مشق شود. (آنندراج ).