لوث
نویسه گردانی:
LWṮ
لوث . [ ل َ وَ ] (ع اِمص ) سستی . (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۴۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
لوس . (اِ) روباه : و لوس به زبان بیهقیان روباه بود. (تاریخ بیهق ).
لوس . (اِ) غش کافور. غش که در کافور کنند.باری که به کافور زنند تا بسیارش کنند : کافور تو با لوس بود مشک تو با ناک با لوس تو کافور کنی دائم ...
لوس . (اِ) لس : پیش ایشان فاتحةالکتاب آن حضور است حضوری که اگر جبرئیل بیاید لوس خورد. (مناقب افلاکی ). رجوع به لُس شود و شاید این کلمه...
لوس . (اِ) تملق . فروتنی . چرب زبانی . مردم را به زبان خوش فریفتن و بازی دادن . (از برهان ). گفتار خوش . گفتار فریبنده . فروتنی بیش از اندازه ...
لوس . (اِخ ) دهی از دهستان کالج بخش مرکزی شهرستان نوشهر، واقع در 36هزارگزی المده و 6هزارگزی جنوب کالج . کوهستانی و سردسیر. دارای 270 تن س...
لوس . اول (اِخ ) ۞ سن . پاپ مسیحی از سال 253 تا سال 254 م .
لوس . (اِخ ) ۞ لوس دوم . پاپ مسیحی از سال 1144 تا سال 1145 م .
لوس . (اِخ ) ۞ لوس سوم . پاپ مسیحی از سال 1181 تا سال 1185 م .
لوص . [ ل َ ] (ع اِ) درد گوش . || درد زیر سینه . || (مص ) نگریستن از سوراخ در و جز آن . || میل کردن . || برگشتن . (منتهی الارب ). || گرد...
لؤس . [ ل َ ئو ] (ع ص ) شیرینی و جز آن جوینده جهت خوردن . لوّاس . || (اِ) یقال : ماذُقت لؤساً؛ یعنی نچشیدم چشیدنی . (منتهی الارب ).