اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

لوح خوان

نویسه گردانی: LWḤ ḴWAN
لوح خوان . [ ل َ / لُو خوا / خا ] (نف مرکب ) خواننده ٔ لوح . که لوح خواند.
- طفل ِ لوح خوان ؛ کودک نوخوان و خط آموخته :
وآن کوس عیدی بین نوان بر درگه شاه جهان
مانند طفل لوح خوان در درس و تکرار آمده .

خاقانی .


نصرت تو زاده تا باتیغ اوست
چرخ طفل لوح خوان می خواندمش .

خاقانی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.