گفتگو درباره واژه گزارش تخلف لوز نویسه گردانی: LWZ لوز. (اِخ ) ۞ نام کرسی بخش پیرینه ٔ سفلی از ولایت آرژله گازست به فرانسه ، کنار خلیج پو. دارای 1292 تن سکنه . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه واژه معنی لوز لوز. [ ل َ / لُو ] (اِ) بادام . (دهار) (منتهی الارب ). معرب از فارسی . (جمهره ٔ ابن درید از سیوطی در المزهر) : خرما و ترنج و بهی و لوز بسی هست ا... لوز لوز.[ ل َ ] (ع اِ) پناهگاه . ج ، الواز. (مهذب الاسماء). لوز لوز. [ ل َ ] (ع مص ) پناه گرفتن به چیزی . || خوردن چیزی را. || رهائی یافتن . یقال : مایلوز منه ؛ رهائی نخواهد یافت از وی . (منتهی الارب )... لوز لوز. [ ل َ وِ ] (ع ص ) اِنّه لَعَوِزٌ لَوِزٌ؛ یعنی او محتاج است . از اتباع است . (منتهی الارب ). لوز لوز. [ ل َ ] (اِخ ) (بادام ) یکی اسم اصلی و اولی بیت ایل است (سفر پیدایش 28:19 و 35:6 و 48:3) (یوشع 16:2) و از این آیه معلوم میشود که لوز ... لوز مر لوز مر. [ ل َ / لُو زِ م ُرر ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بادام تلخ . رجوع به لوزالمر شود. لوز حلو لوز حلو. [ ل َ / لُو زِ ح ُل ْوْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بادام شیرین . رجوع به لوزالحلو شود. لوز دادن لوز دادن. حالت دادن و چسبناک کردن مصالح. ||در اصطلاح بنایان، چسب: این خاک لوز دارد؛ چسبناک است. http://behnamstars.blogfa.com/post/75 لوز هندی لوز هندی . [ ل َ / لُو زِ هَِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بادام هندی . رجوع به بادام هندی شود. اصل لوز اصل لوز. [ اَ ل ِ ل َ / لُو ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به اصل اللوز شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود