لوص . [ ل َ ] (ع اِ) درد گوش . || درد زیر سینه . || (مص ) نگریستن از سوراخ در و جز آن . || میل کردن . || برگشتن . (منتهی الارب ). || گرد...
لوث . [ ل َ ] (ع اِ) نیرو. قوت . (از منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). || بدی . || زخم . || شبه دلالت . (منتهی الارب ).
لوث . [ ل َ ] (ع مص ) دستار پیچیدن . (منتهی الارب ). عمامه دربستن . (تاج المصادر). عمامه پیچیدن . عمامه در سر بستن . (زوزنی ). || گرد گشتن . |...
لوث . [ ل َ وَ ] (ع اِمص ) سستی . (منتهی الارب ).
[ل ُ] : در لغت عامیانه به معنای از حد گذراندن است؛ یعنی وقتی آن کار یا موضوع از شدت تکرار و پافشاری یا غیره حُسن و ارزشش را از دست بدهد لوث می شود
ذات لوث .[ ت ُ ل َ ] (اِخ ) موضعی است . راعی راست : و اظعان طلبت بذات لوث یزید رسیمها سرعاً و لیناانخن جِمالهن بذات غسل سراةالیوم یمهدن الکد...
چلوگ لوث . [ ] (اِخ ) نام کوهی در صفحات ارمنستان . و رجوع به تاریخ ایران باستان ج 3 ص 2616 شود.
لوث شدن . [ ل َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) لوث شدن خون یا بزه و تقصیر یا امری ؛ مجازاًبه چند یا چندین تن نسبت داده شدن تخفیف کیفر را.
لوث کردن . [ ل َ ک َ دَ] (مص مرکب ) لوث کردن خون یا بزه و تقصیر؛ مجازاً چند یا چندین تن را در آن دخیل کردن تخفیف کیفر را.