لوس
نویسه گردانی:
LWS
لوس . (اِ) لس : پیش ایشان فاتحةالکتاب آن حضور است حضوری که اگر جبرئیل بیاید لوس خورد. (مناقب افلاکی ). رجوع به لُس شود و شاید این کلمه کوس باشد.
واژه های همانند
۴۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۸ ثانیه
لوس زن . [ زَ ] (نف مرکب ) چاشنی گیر و چشنده . (آنندراج ).
لوس گری . [ گ َ ] (حامص مرکب ) ننری . رجوع به لوس گیری شود.
لوس گیری . (حامص مرکب ) در تداول عامه بجای لوس گری ، مثل خل گیری بجای خُل گری ، ننری .
لوس شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) نُنُر شدن .
لوس بازی . (حامص مرکب ) عمل مردم لوس . نُنُری .
پریپ لوس . [ پْری / پ ِ ] (اِ) ۞ لفظ یونانی بمعنی نوردیدن دور دریا یا کشور یا قسمتی از زمین . کتاب آریان ۞ مورخ یونانی راجع به دریانوردی ...
پیته لوس . [ ت َ ] (اِ) نوعی مار بمازندران که شکاف گونه ای در زیر دارد و بپشت خوابد و حشرات بر آن شکاف گرد آیند و چون انبوهی بسیار گرد آیند ...
لس و لوس . [ ل َ س ُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) رجوع به لس شود.
کج و لوس .[ ک َ ج ُ ل َ / لو ] (اِ مرکب ، از اتباع ) لوس . لیوس . (یادداشت مؤلف ). فالج . رجوع به کج و لوس شدن شود.
لوس کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) (... بچه را) ننر کردن . لوس بارآوردن .- خود را لوس کردن ؛ لوس شدن . ننر شدن .