اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

لوس

نویسه گردانی: LWS
لوس . (اِ) تملق . فروتنی . چرب زبانی . مردم را به زبان خوش فریفتن و بازی دادن . (از برهان ). گفتار خوش . گفتار فریبنده . فروتنی بیش از اندازه . فریفتن به فروتنی و تملق و چرب زبانی بود. (جهانگیری ). لابه است ، یعنی فریفتن به گفتار خوش و بی اندازه فروتنی کردن . (اوبهی ). تملق . چاپلوسی . (غیاث ). فریبندگی . فریب . فروتنی کردن باشد و به زبان مردم را فریفتن و مبالغت (؟) کردن . (صحاح الفرس ) :
نشکیبند ز لوس و نشکیبند ز فحش
نشکیبند ز لاف و نشکیبند ز منگ .

قریعالدهر.


وآن چاپلوس بسته گر خندان ؟
کت هر زمان به لوس بپیراید.

لبیبی .


چون بیامد به وعده بر سامند
آن کنیزک سبک ز بام بلند
به رسن سوی او فرودآمد
گوئی از جنّتش درود آمد
جان سامند را به بوس گرفت
دست و پا و سرش به لوس گرفت .

عنصری .


مرد قانع نه مرد لوس بود
کز طمع، گربه چاپلوس بود.

سنائی .


گر بودم سیم کار گردد چون زر
ور نبود سیم لوس و لابه فزایم .

سوزنی .


گهی بوس و گهی لوس و گهی رقص
چه گویم عیب آن شب کوتهی بود.

جمال الدین عبدالرزاق .


چو دستی نتانی بریدن ببوس
که با غالبان چاره رفق ۞ است و لوس .

سعدی .


به تدبیر باید جهان خورد و لوس ۞
چو دستی نشاید گزیدن ببوس .

سعدی .


آمد و با هزار لابه و لوس
داد بر دست و پای برنا بوس .

امیرخسرو.


|| (ص ) نُنُر. لوس را با کلمات و مصادر ترکیب هایی است .
ترکیب ها:
لوس بار آوردن . لوس بازی . لوس بازی درآوردن . لوس کردن . لوس گری . لوس گری کردن .لوس و ننر. لوس و ننر بارآمده بودن . بچه ٔ لوس و جز اینها. رجوع به هر یک از این مدخل ها در ردیف خود شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
لوس . (اِخ ) دهی از دهستان کالج بخش مرکزی شهرستان نوشهر، واقع در 36هزارگزی المده و 6هزارگزی جنوب کالج . کوهستانی و سردسیر. دارای 270 تن س...
لوس . اول (اِخ ) ۞ سن . پاپ مسیحی از سال 253 تا سال 254 م .
لوس . (اِخ ) ۞ لوس دوم . پاپ مسیحی از سال 1144 تا سال 1145 م .
لوس . (اِخ ) ۞ لوس سوم . پاپ مسیحی از سال 1181 تا سال 1185 م .
لوس . (اِ) لس : پیش ایشان فاتحةالکتاب آن حضور است حضوری که اگر جبرئیل بیاید لوس خورد. (مناقب افلاکی ). رجوع به لُس شود و شاید این کلمه...
لوس . (اِ) غش کافور. غش که در کافور کنند.باری که به کافور زنند تا بسیارش کنند : کافور تو با لوس بود مشک تو با ناک با لوس تو کافور کنی دائم ...
لوس . (اِ) روباه : و لوس به زبان بیهقیان روباه بود. (تاریخ بیهق ).
لوس . [ ل َ ] (ع مص ) شیرینی و جز آن جستن جهت خوردن . || چشیدن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر). || به زبان گردانیدن چیزی در دهان . (منته...
لوس . (اِخ ) ۞ لوسی . رجوع به لوسی شود.
لؤس . [ ل َ ئو ] (ع ص ) شیرینی و جز آن جوینده جهت خوردن . لوّاس . || (اِ) یقال : ماذُقت لؤساً؛ یعنی نچشیدم چشیدنی . (منتهی الارب ).
« قبلی صفحه ۱ از ۴ ۲ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.