لوه
نویسه گردانی:
LWH
لوه . [ ل ُ وِ ] (اِخ ) ده کوچکی از بخش مینودشت شهرستان گرگان ، نزدیک قریه ٔ چمانی پائین . دارای 50 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).
واژه های همانند
۴۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
لوح پا. [ ل َ / لُو ح ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پاافشار و آن دو تخته ٔ کوچک باشد که بافندگان و جولاهگان چون پای راست بر یکی افشارند نیمی...
لوح روی . [ ل َ / لُو ] (ص مرکب ) دارای رخساری چون لوح : تیزچشم ، آهن جگر، فولاددل ، کیمخت لب سیم دندان ، چاه بینی ، ناوه کام و لوح روی .منوچهری...
لوح ساده . [ ل َ / لُو ح ِدَ / دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ۞ لوح ساذج . لوح پاک . (آنندراج ) : گفتی که حافظ اینهمه رنگ و خیال چیست نقش غلط...
لوح خوان . [ ل َ / لُو خوا / خا ] (نف مرکب ) خواننده ٔ لوح . که لوح خواند.- طفل ِ لوح خوان ؛ کودک نوخوان و خط آموخته : وآن کوس عیدی بین ن...
لوح پاک .[ ل َ / لُو ح ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از تخته ٔ ساده و بی نقش . (آنندراج ). لوح ساده : عالمی از راست گوئی دشمن ما گشته اند...
ساده لوح . [ دَ / دِل َ / لُو ] (ص مرکب ) کنایه از مرد خفیف العقل . (بهارعجم ) (آنندراج ). کنایه از احمق و بی شعور. (غیاث اللغات ). ساده دل : ساد...
لوح قبر. [ ل َ ح ِ ق َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) لوح تربت . لوح مزار. لوح مرقد.
لوح مشق . [ ل َ / لُو ح ِ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به تخته ٔ مشق شود. (آنندراج ).
لوح فشرده. این واژه مترادفِ فارسی واژهٌ انگلیسی «کُمپاکت دیسک» («compact disc»، مخفف شده به «CD»، «سی دی») است.
لوح زمرد نام لوحی است که در تورات و بسیاری از افسانههای ملل از آن سخن به میان آمدهاست. طبق افسانهها ثث (Thoth) خدای آتلانتیس باستان دانش و علوم عال...