لهم
نویسه گردانی:
LHM
لهم . [ ل ِ ] (ع ص ، اِ) گاو نر کلان سال . || سالخورده از هر چیزی . ج ، لهوم . (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
لحم . [ ل َ ح َ ] (ع اِ) ج ِ لحمة.
لحم . [ ل ُ ] (اِ) نوعی ماهی .
بیتلحم (در عبری بِت لِحِم، در عربی: بیت لَحم) شهری در قسمت فرمانداری بیت لحم در کرانه باختری تحت حکومت خودمختار فلسطینی است که قطب مرکزی فرهنگ و صنای...
ذوات لحم . [ ذَ ت ُ ل َ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) گوشتوران . گوشتداران :قصه شنیدم که بوالعلا بهمه عمرلحم نخورد و ذوات لحم نیازرد.ایرج میرزا.
لحم توتی . [ ] (اِ مرکب ) ۞ برآمدگی غدد طبیعی با قبض و بسط.