لیلی بن نعمان
نویسه گردانی:
LYLY BN NʽMAN
لیلی بن نعمان . [ ل َ لَب ْ ن ِ ن ُ ] (اِخ ) نام یکی از سرداران ایران به عهد دعاة طبرستان (علویان ). وی در خدمت حسن بن قاسم داعی صغیر بود و به سال 308 هَ . ق . پس از فتح نیشابور در طوس به دست سپهسالار سامانی به قتل رسید. لیلی بن نعمان یکی از سران سپاه اطروش علوی بود و ولایت گرگان داشت و حسن بن قاسم داعی به سال 308 هَ . ق . او را به ولایت گرگان فرستاده بود و فرزندان اطروش او را «المؤید لدین اﷲ» می نوشتند و «المنتصر لاَّل رسول اﷲ». و او مردی بود با داد و دهش بسیارو دلیر و بی باک و از گرگان به دامغان رفت و جنگ کردو گروهی بسیار از مردم آن دیار بکشت و به گرگان بازگشت و مردمان دامغان یاری خواستند و قراتکین به گرگان رفت و در حدود ده فرسنگی گرگان با او بجنگید و قراتکین را شکست افتاد و غلام وی بارس از لیلی امان خواست و با او هزار مرد بود و لیلی او را نیکو داشت و خواهر خویش را به زنی بدو داد. و ابوالقاسم بن حفص خواهرزاده ٔ احمدبن سهل نیز به زنهار نزد او شد و لیلی او را نیز نیکو داشت و سپاه وی بسیار شد و اموال بر لیلی بن نعمان تنگ شد. و به فرمان حسین بن قاسم داعی به نزدیک نیشابور رفت و ابوالقاسم بن جعفر نیز وی را بدین کار تحریض کرد و قراتکین آنجا بود و در ذیحجه ٔ سال 309 هَ . ق . به آنجا رسید و خطبه به نام داعی کرد و امیر نصر از بخارا حمویةبن علی را به جنگ او فرستاد و در طوس با یکدیگر روبه رو شدند و جنگ کردند و بیشتراز کسان حمویةبن علی شکست خوردند و به آمد رفتند. وبار دیگر حمویةبن علی و محمدبن عبداﷲ بلعمی و ابوجعفر صعلوک و خوارزمشاه و سیمجور دواتی به جنگ او شدندو جنگ درگرفت و کسان لیلی شکست خوردند و لیلی شکسته به آمد رفت و از آنجا روی بیرون شدن نداشت . و بغرا در آنجا به وی رسید، لیلی که یارای پایداری نداشت درخانه ای متواری شد و بغرا وی را بگرفت و نزد حمویه فرستاد و آنجا سر او را بریدند و بر سر نیزه کردند. چون کسان لیلی چنین دیدند زنهار خواستند و او ایشان را امان داد و گفت : خداوند شما را از شیاطین گیل و دیلم رهائی داد و جاویدان از ایشان رستید و کشته شدن لیلی در ربیعالاول سال 309 هَ . ق . بود و سر او را به بغداد بردند. (احوال و اشعار رودکی ج 1 صص 405-406).
ابن اثیر در الکامل آرد: فی هذه السنة (سنة تسع و ثلثمائة) قتل لیلی بن النعمان الدیلمی و کان هذا لیلی احد قواد الاطروش العلوی و کان الیه ولایة جرجان قد استعمله علیها الحسن بن القاسم الداعی سنة ثمان و ثلثمائة و کان اولاد الاطروش یکاتبونه المؤید لدین اﷲ المنتصر لاَّل رسول اﷲ(ص ) لیلی بن النعمان و کان کریماً بذالاً للاموال ، شجاعاً مقداماً علی الاهوال و سار من جرجان الی الدامغان فحاربه اهلها فقتل منهم مقتلة عظیمة و عاد الی جرجان فابتنی اهل الدامغان حصناً یحمیهم و سار قراتکین الیه بجرجان فحاربه علی نحو عشرة فراسخ من جرجان ، فانهزم قراتکین و استأمن غلامه بارس الی لیلی و معه الف فارس فاکرمه لیلی و زوجه اخته و استأمن الیه ابوالقاسم بن حفص بن اخت احمدبن سهل فاکرمه لیلی ، ثم ان الاجناد کثروا علی لیلی بن النعمان فضاقت الاموال علیه فسار نحو نیسابور بامر الحسن بن القاسم الداعی و تحریض ابی القاسم بن حفص و کان بها قراتکین فوردها فی ذی الحجة سنة ثمان و ثلثمائة و اقام بها الخطبة للداعی و انفذ السعید نصر من بخارا الیه حمویةبن علی فالتقوا بطوس و اقتتلوا فانهزم اکثر اصحاب حمویةبن علی حتی بلغوا مرو و ثبت حمویه و محمدبن عبداﷲ البلعمی و ابوجعفر صعلوک و خوارزمشاه و سیمجور الدواتی فاقتتلوا فانهزم بعض اصحاب لیلی و مضی لیلی منهزماً فدخل لیلی سکة لم یکن له فیها مخرج و لحقه بغرا فیها فلم یقدر لیلی علی الهرب فنزل و تواری فی دار فقبض علیه بغرا و انفذ الی حمویه فاعلمه بذلک فانفذ من قطع رأس لیلی و نصبه علی رمح فلما رآه اصحابه طلبوا الامان فامنوا. ثم قال حمویه للجند قد مکنکم اﷲ من شیاطین الجیل و الدیلم فابیدواهم و استریحوا منهم ابدالدهر فلم یفعلوا حامی کل قائدجماعة فخرج منهم من خرج بعد ذلک . و کان قتل لیلی فی ربیعالاول سنة تسع و ثلثمائة و حمل رأسه الی بغداد و بقی بارس غلام قراتکین بجرجان و قیل ان حمویه لما سار الی قتال لیلی قیل له ان لیلی یستبطئک فی قصده فقال انی البس احد خفی للحرب العام و الاَّخر فی العام المقبل فبلغ قوله لیلی فقال لکنی البس احد خفی للحرب قاعداً و الثانی قائماً و راکباً فلما قتل قال حمویه هکذا من تعجل الی الحرب . (الکامل ابن الاثیر ج 8 ص 46).و رجوع به حبیب السیر ج 1 ص 324، 325 و 344 شود.
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.