لیوان
نویسه گردانی:
LYWʼN
لیوان . [ لی ] (اِ) از کلمه ٔ «لوان گودوش » یعنی گاودوش لوان (لوان اسم دهکده ای از آذربایجان که در آنجا سفال نیک پزند) گرفته شده است . گیلاس . آب وند. آبخوری . کوزه ٔ نازک . آبخوری که در لیوان آذربایجان سازند و امروز تعمیم یافته و بر مطلق ظرف آبخوری که از سفال یا چینی یا بلور یا فلز سازند اطلاق میگردد. || جای مشورت و خیمه ٔ شاهی . (آنندراج ).به معنی دیوان یعنی محل حکومت پادشاهان و وکلای او و بر اطاق بلند و اطاق سایبان دار اطلاق شود. (شعوری ).
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
لیوان . [ لی ] (اِخ ) موضعی به انزان مازندران . (سفرنامه ٔ رابینو بخش انگلیسی ص 66، 67 و 125).
لیوان . [ لی ] (اِخ ) دهی از دهستان انزان بخش بندر گز شهرستان گرگان ، واقع در 9هزارگزی باختری بندر گز و 1500گزی شمال راه شوسه ٔ گرگان به ...
لیوان لو. [ لی ] (اِخ ) دهی جزء دهستان گرم بخش ترک شهرستان میانه ، واقع در 22هزارگزی خاوری ترک و 43هزارگزی شوسه ٔ خلخال به میانه . کوهستان...
پل لیوان . [ پ ُل ِ ] (اِخ ) (تربکا) نام محلی کنار راه حیدرآباد به خانه . میان خالدار و زرکتان در 65000گزی حیدرآباد.