اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ماتم داشتن

نویسه گردانی: MATM DʼŠTN
ماتم داشتن . [ ت َ ت َ ] (مص مرکب ) سوکواری کردن . عزاداری کردن : امیر ماتم داشتن بسیجید. (تاریخ بیهقی ). ماتم پسر سخت نیکو بداشت و هر خردمند که این بشنید بپسندید. (تاریخ بیهقی ).
ماتم روزگار داشته ام
که دگر چون تو روزگار نداشت .

مسعودسعد.


ترا به محنت مسعودسعد عمر گذشت
بدار ماتم دولت که نیست جای مزاح .

مسعودسعد.


عادت عشاق چیست مجلس غم داشتن
حلقه ٔ شیون زدن ماتم هم داشتن .

عرفی (از آنندراج ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.