اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ماتمی

نویسه گردانی: MATMY
ماتمی . [ ت َ ] (ص نسبی ) عزادار. سوکوار. مصیبت زده . ماتم زده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ماتم دیده . (آنندراج ) :
تا خوی ابر گلرخ تو کرده شبنمی
شبنم شده ست سوخته چون اشک ماتمی .

رودکی .


جهان چیست ماتم سرایی درو
نشسته دو سه ماتمی روبرو.

(یادداشت به خط مرحوم دهخدا).


|| آنکه در محفل عزا حاضر آمده است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || سیاه پوش . (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
معتمی . [ م ُ ت َ ] (ع اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.