اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ماحی

نویسه گردانی: MAḤY
ماحی . (اِخ ) از القاب حضرت خاتم النبیین صلی اﷲعلیه وآله وسلم بدان جهت که خدای تعالی محو کرد کفر را بوسیله ٔ آن حضرت . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
ماهی گیری . (حامص مرکب ) شغل و عمل ماهی گیر. دامیاری . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- تور ماهی گیری ؛ دامی است مشبک که ماهیگیران بدان ماه...
مرگ ماهی . [ م َ گ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) به فارسی ماهی زهرج است . (از فهرست مخزن الادویه ). دوایی است که ماهیگیران در دریا اندازند ...
حوض ماهی . [ ح َ ض ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حوض آب و آن برج حوت است . (برهان ) : عریان بحوض ماهی سوی بره روان شدهمچون بره برآمد پوش...
نیزه ماهی . [ ن َ / ن ِ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) ۞ (اصطلاح جانورشناسی ) پستانداری است از راسته ٔ قطاس ها یا آب بازان که یک گونه را شامل می شود و...
گونه ای هشت پا. از سرپاوران نرم تن که شناگری چابک است و دارای بدنی کشیده، هشت بازو و دو شاخک بلند است.(فرهنگ فشرده آکسفورد)
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
نقش ترئینی در قالی و جز آن. در فرهنگ ایرانیان دلفین بستگی نزدیکی با آیین مهر دارد چنانکه در بسیاری از آثار برجا مانده از این آیین، مهر در دوران کودکی...
ماهی فروش . [ ف ُ ] (نف مرکب ) آنکه شغل وی فروختن ماهی باشد. (ناظم الاطباء). سَمّاک . (دهار) : این موضع دریا و رود نیست و نه دکان صیاد و م...
ماهی شناس . [ ش ِ ] (نف مرکب ) ۞ آنکه ماهی ها را شناسد. دانشمندی که درباره ٔ ماهیها و انواع آن مطالعه می کند. (از لاروس ).
ماهی خورک . [ خوَ / خ ُ رَ ] (اِ مرکب ) بوتیمار. (مؤید الفضلا، یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۱۱ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.