اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ماد

نویسه گردانی: MAD
ماد. (اِ) مخفف مادر است که عربان والده و ام گویند. (برهان ). مخفف مادر است که «راء» حذف شده و گاه دال را حذف کنند ومار ۞ گویند یعنی مادر. (انجمن آرا) (آنندراج ). مادر. (از ناظم الاطباء). مادر.مادندر. (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به مادر شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۰ ثانیه
معد.[ م َ ع َدد ] (ع اِ) پهلو. (منتهی الارب ). پهلو از انسان و جز انسان و تثنیه ٔ آن معدان است . (از اقرب الموارد). || شکم . (منتهی الارب ) ...
معد. [ م َ ع ِ / م ِ ع َ ] (ع اِ) ج ِ معدة.(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به معدة شود.
معد. [ م َ ] (ع اِ) خصیةالثعلب را گویند. (برهان ) (آنندراج ). دارویی که آن را سعلب و یا خصیةالثعلب نامند. (ناظم الاطباء). خصی الثعلب است . (تحف...
معد. [ م ُ ع ِدد ] (ع ص ) آماده و تیار کننده . (غیاث ) (آنندراج ). آن که آماده و مهیا می کند و مرتب می سازد. (ناظم الاطباء). آماده کننده . مهیا...
معد. [ م ُ ع َدد ] (ع ص ) آماده و تیارشده . (آنندراج ) (غیاث ). آماده و مهیا کرده شده . (ناظم الاطباء). آماده . مهیا. ساخته . مستعد. (یادداشت به...
معد. [م َ ع َدد ] (اِخ ) قبیله ای است که زندگی خشن و سختی داشته اند. (از اقرب الموارد). اسم جمعی است که بر بعضی از قبایل عرب خاصه بر قب...
معد. [ م َ ع َدد ] (اِخ ) ابن ابی الفتح نصراﷲبن رجب معروف به ابن صیقل جزری ، مکنی به ابی الندی و ملقب به شمس الدین ، صاحب «المقامات الز...
معد. [ م َ ع َدد ] (اِخ ) ابن عدنان . پدر قبیله ای است . (منتهی الارب ). نام جد نوزدهم حضرت پیغمبر است . (انساب سمعانی ص 6). از نسل اسماعیل ...
معد. [ م َ ع َدد ] (اِخ ) ابن علی ، مکنی به ابوتمیم : بیرون برد از سر بدان مفتعلی شمشیر خداوند معدبن علی . ناصرخسرو.و رجوع به ابوتمیم معدبن ...
معد. [م َ ع َدد ] (اِخ ) ابن منصور ۞ بن قائم بن مهدی عبیداﷲ فاطمی عبیدی ، ملقب به المعزلدین اﷲ (معز فاطمی ) صاحب مصر و افریقیه (319-365 هَ....
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.