اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مار

نویسه گردانی: MAR
مار. ۞ (فعل نهی ) مخفف میار است که نهی و منع از آوردن باشد. (از برهان ) .کلمه ٔ امر یعنی «میار». (ناظم الاطباء) :
آنچه نخواهی که من به پیش تو آرم
پیش من از قول و فعل خویش چنان مار.

ناصرخسرو (از آنندراج ).


مرد را چون نبود جز که جفا پیشه
مارش انگار نه مردم ، سوی ما مارش .

ناصرخسرو.


مکر تو ای روزگار پیدا شد
نیز دگر مکر پیش مار مرا.

ناصرخسرو (دیوان ص 11).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
مار /mār/ معنی ۱. (زیست‌شناسی) خزنده‌ای با بدن دراز، باریک، و پوشیده از پولک و بدون دست‌وپا که انواع مختلف سمّی و غیرسمّی دارد. ۲. (نجوم) از صورت‌های ...
مارmār معنی ۱. (زیست‌شناسی) خزنده‌ای با بدن دراز، باریک، و پوشیده از پولک و بدون دست‌وپا که انواع مختلف سمّی و غیرسمّی دارد. ۲. (نجوم) از صورت‌های فلک...
مأر. [ م َءْرْ ] (ع مص ) (از «م ٔر») پر کردن مشک را. || تباهی انداختن میان کسان و بر دشمنی انگیختن دشمنی کردن . (از منتهی الارب ) (ناظم ا...
مأر. [ م َءَ / م َءْرْ ] (ع مص ) تباه گردیدن زخم . || دشمنی اندیشیدن با کسی . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
گل مار. [ گ ُ ] (اِ) گونه ای است از تیره ٔ کاکتوس ها که برحسب شکل به نامهای مختلف نامیده میشوند. (گیاه شناسی گل گلاب ص 129).
کک مار. (ه. م. فا.) این مار گونه ای سمی و خطرناک با نام علمی Eristicophis macmahoniاز خانواده افعی ها یا Viperidaeبه شمار می رود.سری بزرگ، پهن، پوشیده...
شی‌ مار. (ا مرکب)، (زبان مازنی)، مادر شوهر.
زن مار. (ا مرکب)، (زبان مازنی)، مادر زن.
کله مار. [ ک َل ْ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) گونه ای قارچ که بدان فقع گویند. (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به فقع شود.
کله مار. [ ک َل ْ ل ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان بالاست که در شهرستان نهاوند واقع است و 500 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۶ ۳ ۴ ۵ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.