اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ماعز

نویسه گردانی: MAʽZ
ماعز. [ ع ِ ] (ع اِ) یک بز، واحد معز است کصاحب و صَحب ، مذکر و مؤنث در وی یکسان است . ماعزة، مؤنث و ج ، مواعز. (منتهی الارب ) (آنندراج ). واحد معز یعنی یک بز، مذکر و مؤنث در وی یکسان است . ج ، مواعز. (ناظم الاطباء). واحد معز است کصاحب و صَحب ، مذکر و مؤنث در آن یکسان است و گفته شده است برای مذکر ماعز، و برای مؤنث ماعزة گویند. ج ، مَواعِز. (از اقرب الموارد). || پوست بز. || (ص ) مرد درشت پی استوارخلقت . || مرد تیزخاطر چالاک مانع ماورای خود را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کوشش کننده در کارخود. (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
ام معاذ. [ اُم ْ م ِ م ُ ] (اِخ ) کنیه ٔ چند تن از زنان صحابی بوده . رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 280 و 281 شود.
معاذ رازی . [ م ُ ذِ ] (اِخ ) پدر یحیی بن معاذ رازی . و رجوع به یحیی بن معاذ رازی واعظ، مکنی به ابوزکریا شود.
معاذ مصری . [ م ُ ذِ م ِ ] (اِخ ) ابوجعفر از عارفان قرن سوم و استاد شیخ ابوالحسین سیروانی کهین است . (نامه ٔ دانشوران ج 3 ص 83). و رجوع به ...
برج معاز. [ ب ُ ج َ م ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان برج اکرم بخش فهرج شهرستان بم . سکنه آن 639 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.