اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مالیده شدن

نویسه گردانی: MALYDH ŠDN
مالیده شدن . [ دَ / دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) گوشمال یافتن . تنبیه و مجازات شدن . سرکوب شدن . منکوب شدن . شکست خوردن : و به جنگ علی تکین رفت و به دبوسی جنگ کردند و علی تکین مالیده شد و از لشکر وی بسیار کشته آمد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 335). و رجوع به مالیدن و مالیده شود. || پایمال شده . از هستی ساقط شده . از بین رفته : گفت ۞ این چه بود که ما کردیم لعنت خدای براین عراقیک باد، فایده ای حاصل نیامد و چیزی به لشکر نرسیدو شنودم که رعایای آن نواحی مالیده شدند. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 468). || له کرده . له شده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و نشان او ۞ آن است که نرم و سپید بود و زود مالیده شود و آنچه نر باشد... سخت باشد و دشخوارمالیده شود. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ، یادداشت ایضاً).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.