مانده کردن . [ دَ
/ دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) عاجز کردن . از کار انداختن . اعیاء کردن . عاجز کردن . اتعاب . ضعیف کردن . تضعیف . اکلال . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || کوفته کردن . خسته کردن (به معنی متداول امروز). (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
: و او را
۞ بدوانند و مانده کنند... (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ، یادداشت ایضاً).