اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ماه

نویسه گردانی: MAH
ماه .(ع اِ) آب . ماء ۞ . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و نسبت بدان را ماهی ّ گویند. (از اقرب الموارد). و رجوع به ماء شود. || رجل ماه الفؤاد؛ مرد بددل و جبان یا کندخاطرگویا در آب فرورفته . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (معرب ، اِ) قصبه ٔ شهر و ماهان دینورو نهاوند که یکی از هر دو را ماه الکوفه و دیگری راماه البصره نامند... ۞ (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مأخوذ از فارسی ، شهر و مدینه . (ناظم الاطباء). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۵۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
میوه ماه
ماه پاره . [ رَ / رِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب )کنایه از صاحب جمال باشد. (انجمن آرا) (آنندراج ). ماه پار. مهپاره . زیبا و خوب رو همچون ماه : چنان دل...
ماه پرست . [ پ َ رَ ] (نف مرکب )پرستنده ٔ ماه . کسی که ماه یعنی قمر را پرستد و بندگی آن کند. || کنایه از عاشق . (آنندراج ).
ماه پیکر. [ پ َ / پ ِ ک َ ] (ص مرکب ) هرچیز که پیکر آن مانند ماه باشد. (ناظم الاطباء). از اسمای محبوب است . (آنندراج ). کسی که پیکرش مانند م...
کرچه ماه . [ ک ُ چ ِ ] (اِ مرکب ) در تداول مردم مازندران ماه اردیبهشت است . (از یادداشت مؤلف ).
غره ماه . [ غ ُرْ رَ / رِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اول روزاز ماه . شب اول ماه . مستهل ماه . رجوع به غره شود.
ماه جبهت . [ ج َ هََ ] (ص مرکب ) که پیشانی وی مانند ماه تابان و درخشان باشد. ماه جبین . و رجوع به ماده ٔ بعد شود. || از انواع اسب که پیش...
ماه جبین . [ ج َ ] (ص مرکب ) کسی که پیشانی وی مانند ماه درخشان و تابان باشد. (ناظم الاطباء) : چون فلک هرکه برد سجده ٔ خاک در توشود از خاص...
ماه چهره . [ چ ِ رَ / رِ ] (ص مرکب ) ماه چهر : سوی دختر اردوان شد ز راه دوان ماه چهره بشد نزد شاه . فردوسی .هیون ازبر ماه چهره براندبزد دست و ...
باب ماه . [ ب ِ ] (اِخ ) آنرا باب اسفیش نیز نامند. یکی از چهار دروازه ٔ جی اصفهان است . رجوع بباب اسفیش شود. (محاسن اصفهان چ طهران ص 92 و...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۱۶ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.