ماه رخسار.[ رُ ] (ص مرکب ) ماهرخ . (ناظم الاطباء)
: به مشکو در نبود آن ماه رخسار
مع القصه به قصر آمد دگربار.
نظامی .
سرورفتاری صنوبرقامتی
ماه رخساری ملایک منظری .
سعدی .
ماه رخساری معنبرزلف را ماند که او
سر برآرد هر شبی از جیب شمعی پیرهن .
سلمان ساوجی .
و رجوع به ماهرو و ماهرخ شود.