گفتگو درباره واژه گزارش تخلف مأذنه گوی نویسه گردانی: MAḎNH GWY مأذنه گوی . [ م َءْ ذَ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) مؤذن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : گیرم که خروس پیرزن مردیا مأذنه گوی را عسس بردنوبت زن صبح را چه افتادکز کوس و دهل نمی کند یاد. نظامی (یادداشت ایضاً).و رجوع به مأذنه و مئذنه شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد. نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود