اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مأر

نویسه گردانی: MAR
مأر. [ م َءْرْ ] (ع مص ) (از «م ٔر») پر کردن مشک را. || تباهی انداختن میان کسان و بر دشمنی انگیختن دشمنی کردن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۹ ثانیه
تالاب - دریاچه - استخر - هر حجمی از  آب که بر روی زمین باشد  . ریشه از زبان نیاکان آریائی(ز. ن. آ. به انگ...
به معنی اعتدال و میزان متعارف بوده است ... برای مثال به بهترین و متعادل ترین وضعیت جسمی گفته می شده... یعنی کسی را که از هر نظر سالم و متعادل بوده "...
مار /mār/ معنی ۱. (زیست‌شناسی) خزنده‌ای با بدن دراز، باریک، و پوشیده از پولک و بدون دست‌وپا که انواع مختلف سمّی و غیرسمّی دارد. ۲. (نجوم) از صورت‌های ...
مارmār معنی ۱. (زیست‌شناسی) خزنده‌ای با بدن دراز، باریک، و پوشیده از پولک و بدون دست‌وپا که انواع مختلف سمّی و غیرسمّی دارد. ۲. (نجوم) از صورت‌های فلک...
کک مار. (ه. م. فا.) این مار گونه ای سمی و خطرناک با نام علمی Eristicophis macmahoniاز خانواده افعی ها یا Viperidaeبه شمار می رود.سری بزرگ، پهن، پوشیده...
شی‌ مار. (ا مرکب)، (زبان مازنی)، مادر شوهر.
زن مار. (ا مرکب)، (زبان مازنی)، مادر زن.
ماهی مار. (اِ مرکب ) مارماهی . (آنندراج ). قسمی از ماهی بشکل مار. (ناظم الاطباء). و رجوع به مار ماهی شود.
گل مار. [ گ ُ ] (اِ) گونه ای است از تیره ٔ کاکتوس ها که برحسب شکل به نامهای مختلف نامیده میشوند. (گیاه شناسی گل گلاب ص 129).
کله مار. [ ک َل ْ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) گونه ای قارچ که بدان فقع گویند. (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به فقع شود.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۶ ۳ ۴ ۵ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.