مأمن . [ م َءْ م َ ] (ع اِ) جای امن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). جای امن و پناهگاه و جای سلامت . (ناظم الاطباء)
: بکوش تا بسلامت به مأمنی برسی
که راه سخت مخوف است و منزلت بس دور.
ظهیر فاریابی .
صواب آن است که از این مقام مخوف به مأمنی پناهیم که ما و فرزندان ما از عوارض امثال این حادثات آنجا آسوده تر توانیم زیست . (مرزبان نامه ص
262). لابد منزعج و مستشعر شدی . و آنگه ... روی به مأمنی دیگر نهادی . (مرزبان نامه ص
242). و مستعدان حصول معرفت را از تیه حیرت و بیدای جهالت به مرتع عرفان و مأمن ایمان او راه نمود. (المعجم ). و با غموض مسالک و ناایمنی راهها خود را به مأمن پارس انداختم . (المعجم چ دانشگاه ص
9).
امروز کس نشان ندهد در بسیط خاک
مانند آستان درت مأمن رضا.
سعدی .
به مأمنی رو و فرصت شمر غنیمت وقت
که در کمینگه عمرند قاطعان طریق .
حافظ.