مثبط
نویسه گردانی:
MṮBṬ
مثبط. [ م ُ ب ِ ] (ع ص ) بیماریی که مفارقت نکند از کسی . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بیماریی که اندک وامی گذارد و مفارقت نمی کند از شخص . (ناظم الاطباء). و رجوع به اثباط شود.
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
مثبط. [ م ُ ث َب ْ ب ِ ] (ع ص ) آن که بازدارد کسی را از کار و برتأخیر و درنگ دارد او را. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجو...
این واژه اربی است و پارسی آن اینهاست: آنا Ana (پارسی نو) اِرین erin (کردی: اِرینی) ژوتَپ žotap (پشتو: جوتپ وره) پونیا punyã (سنسکریت: پونیَ punya) سِر...
مثبت . [ م ُ ب َ ] (ع ص ) ثابت کرده شده . || نوشته شده . (غیاث ) (آنندراج ). نوشته . ثبت شده : در کتب سیرملوک عجم مثبت است که خویشاوندی...
مثبت . [ م ُ ب ِ ] (ع ص ) کسی که مقرر می کند و بر پا میدارد و ثابت می کند. (ناظم الاطباء). اثبات کننده . ثابت کننده . (یادداشت به خط مرحوم د...
مثبت . [ م ُ ث َ ب ب َ ] (ع ص ) برقرار داشته شده . (غیاث ) (آنندراج ). برجای داشته شده و ثابت گردانیده . (ناظم الاطباء). || ثبت شده و نوشته...
مثبت . [ م ُ ث َب ْ ب ِ ] (ع ص ) ثابت گرداننده و بر جای دارنده . (آنندراج ). ثابت کننده و مقرر کننده . (ناظم الاطباء). || آن که از روی مکتو...
مسبط.[ م ُ ب ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر اسباط. رجوع به اسباط شود. || مرد سست بدن فروافکنده سر: ما لی أراک مُسبطاً! (منتهی الارب ) (اقرب...
مسبط. [ م ُ س َب ْ ب ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر تسبیط. آنکه بچه ٔ ناتمام افکنده باشد از شتر ماده و گوسپند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و...
مسبت . [ م ُ ب ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر اسبات . رجوع به اسبات شود. || در روز شنبه درآینده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). به شنبه در...
مسبت . [ م ُ س َب ْ ب ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر تسبیت . رجوع به تسبیت شود. || منوم و مسکن . (ناظم الاطباء). و رجوع به مُسبِت شود. || ...