اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مثعل

نویسه گردانی: MṮʽL
مثعل . [ م ُ ع ِ ] (ع ص ) ورد مثعل ؛ ورد انبوه ناک . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). آبشخور پر ازدحام . (از ذیل اقرب الموارد). || مهمانان بسیار. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مهمان بسیار. (ناظم الاطباء). || خلاف کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). قوم مخالف . (ناظم الاطباء). || کار سخت . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). کارمهم و درهم . (ناظم الاطباء). و رجوع به اثعال شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
مثعل . [ م َ ع َ ] (ع ص ) پر از روباه و روباه ناک . (ناظم الاطباء). زمین روباه ناک . (آنندراج ). و رجوع به مثعلة شود.
مثال . [ م ِ ] (ع اِ) فرمان . (از منتهی الارب ). حکم . (آنندراج ) (غیاث ). حکم و فرمان . ج ، اَمثِلَه و مُثل و مُثُل . (ناظم الاطباء). فرمان پا...
مسعل . [ م َ ع َ ] (ع اِ) حلق . (منتهی الارب ). حلق ،و یا محل سعال و سرفه در حلق . (از اقرب الموارد).
مسعل . [ م ُع ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از اسعال . چابک کننده و به نشاطآورنده . (از اقرب الموارد). و رجوع به اسعال شود.
مثال /mesāl/ معنی ۱. موردی مشابه مطلب اصلی که برای فهم بیشتر بیان می‌شود؛ مانند؛ شبیه؛ مشابه. ۲. (فلسفه) جهانی میان عالم اجسام و عالم ارواح؛ عالم مثل....
مسال . [ م َ سال ل ] (ع اِ) ج ِ مِسلَّة. جوالدوزها. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به مسلة شود.
مسال . [ م ُ ] (ع اِ) کرانه ٔ ریش مرد و دو کرانه را مسالان گویند. || جانب و پهلو و عطف . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
بی مثال . [ م ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + مثال «عربی ») بی مانند. (بهار عجم ) (آنندراج ). بی نظیر. بی مشابهت و نابرابر. (ناظم الاطباء). بی شبه . بی م...
مه مثال . [ م َه ْ م ِ ] (ص مرکب ) همانند ماه . ماه وش . ماه سان . چون ماه در زیبایی . زیباروی : من دست به شاخ مه مثالی زده ام دل دادم و پ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.