مثل
نویسه گردانی:
MṮL
مثل . [ م َ ] (ع مص ) ایستادن و به خدمت ایستادن . || به زمین چسبیدن . مثول . از اضداد است . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || از جای خود افتادن . مثول . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). زایل شدن از موضع خود. (از ناظم الاطباء). || تشبیه دادن . || مانند شدن به چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). و رجوع به مثول شود. || عقوبت کردن و عبرت دیگران گردانیدن . مُثلَة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || مثله کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). گوش و بینی بریدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). عقوبت کردن به بریدن بینی و یا گوش و یا دیگری از اعضای کسی . (از ناظم الاطباء). و رجوع به مثله کردن شود. || بریدن گوش و بینی کشته را و عبرت دیگران گردانیدن . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۲۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
مثل شدن . [ م َ ث َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مشهور شدن . (آنندراج ). شهرت یافتن در صفتی : شد مثل در خام طبعی آن گدااو از این خواهش نمی آمد جدا. م...
مثل گشتن . [ م َ ث َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) مَثَل ِ سایر شدن : و او تیغ بیرون کشید و همی زد تا بکشتش پس گفت : «خذ من جذع مااعطاک » و این سخن م...
مثل آوردن . [ م َ ث َ وَ / وُ دَ ] (مص مرکب ) مثل زدن . مثل ذکر کردن .(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مثل نقل کردن : تمثیل ،مثل آوردن . (منتهی ...
این دو واژه عربی است و پارسی آن این است:
گونه زایی gune-zâi
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
تأکید مثل . [ ت َءْ دِ م َ ث َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) یکی از جهات توصیف مسندالیه تأکید مثل است چون :«امس الدابر» و «نفحة واحدة» و مثل ا...
مثل راندن . [ م َ ث َ دَ ] (مص مرکب ) مثل آوردن . مثل زدن . مثل ذکر کردن . مثل نقل کردن : راند خواهم ز گفته هات مثل گفت خواهم ز کرده هات س...
مثل نهادن . [ م َ ث َ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) مانند کردن . تشبیه کردن : مه بکاهد کزودو هفته گذشت عمر را جز به مه مثل منهید.خاقانی .
این عبارت عربی است و پارسی جایگزین این است: پرتیکره pratikre (سنسکریت)
مانند کابوسی گریبانگریم شده ، ناراحتی و نگرانی دائم از چیزی یا کسی ، کابوس مدام .