مثل شدن . [ م َ ث َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مشهور شدن . (آنندراج ). شهرت یافتن در صفتی
: شد مثل در خام طبعی آن گدا
او از این خواهش نمی آمد جدا.
مولوی .
ز زخم من به رعنایی مثل شد تیغ خونریزش
کند اندام پیدا آب چون در جویبار افتد.
صائب (از آنندراج ).
|| مورد مثل واقع شدن حکایتی . حکم مثل پیدا کردن حدیث و داستانی .