مثله کردن
نویسه گردانی:
MṮLH KRDN
مثله کردن .[ م ُ ل َ / ل ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بریدن گوش و بینی یا چیزی دیگر از اطراف تن . بریدن عضوی از اعضای تن کسی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و اگر خداوند به خراسان نرود و ترکمانان یک ناحیت بگیرند یک ناحیت نه اگر یک دیه بگیرند و آن کنند که عادت ایشان است از مثله کردن و کشتن و سوختن ... (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 531). مادرش گفت چون گوسفند را بکشند از مثله کردن ... دردش نیاید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 187). گفت پس صبر می کن بر مرگ و کشتن و مثله کردن . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 187). و کثیر بفرمود تا او را بکشتند و مثله کردند. (تاریخ سیستان ). روا نبود کافران مثله کردن . (ترجمه ٔ النهایه ٔ طوسی چ سبزواری ج 1 ص 199).
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.