مجلس افروز. [ م َ ل ِ اَ ] (نف مرکب )مجلس افروزنده . که مجلس را بیفروزد. که مجلس را روشن کند. که محفل رابه وجود خود منور کند
: به آیین جهانداران یکی روز
به مجلس بود شاه مجلس افروز.
نظامی .
به دست آن بتان مجلس افروز
سپهر انگشتری می باخت تا روز.
نظامی .
ز بس نارنج و ناز مجلس افروز
شده در حقه بازی باد نوروز.
نظامی .
چو گفتی نیمروز مجلس افروز
خرد بیخود بدی تا نیمه ٔ روز.
نظامی .
|| (اِ مرکب ) کنایه از شراب انگوری باشد. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || کنایه از شمع. (برهان ) (آنندراج ). شمع افروخته . (ناظم الاطباء). || نام نغمه ای هم هست از نغمات موسیقی . (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).