اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مجنون

نویسه گردانی: MJNWN
مجنون . [ م َ ] (ع ص ) جنون زده و دیوانه . (غیاث ) (آنندراج ). آنکه عقل وی زایل یا فاسد شده باشد. مؤنث آن مَجنونَه . (از اقرب الموارد). دیوانه شده . دیوانه کرده شده . دیوانه و شوریده و بی عقل . ج ، مَجانین . (ناظم الاطباء). دیوزده . پری زده . مألوس . دیوانه . مقابل عاقل و فرزانه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و قالوا یا ایهاالذی نزل علیه الذکرانک لمجنون . (قرآن 6/15). فذکرفما انت بنعمة ربک بکاهن و لا مجنون . (قرآن 29/52). و ان یکاد الذین کفروالیزلقونک بابصارهم لما سمعوا الذکر و یقولون انه لمجنون و ما هو الا ذکر للعالمین . (قرآن 51/68 و 52).
هر که بدین آب مرد و زنده شداو را
زنده نخواندمگر که جاهل و مجنون .

ناصرخسرو.


عاقل ومجنون حقم یاد آر
در چنین بی خویشیم معذور دار.

مولوی .


- امثال :
خلق مجنونند و مجنون عاقل است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- مجنون شدن ؛ دیوانه شدن . جنون پیداکردن :
زرّ و نقره چیست تا مفتون شوی
چیست صورت تا چنین مجنون شوی .

مولوی .


ز عقل اندیشه ها زاید که مردم را بفرساید
گرت آسودگی باید برو مجنون شو ای عاقل .

سعدی .


- مجنون کردن ؛دیوانه کردن :
گر نخواهی ای پسر تا خویشتن مجنون کنی
پشت پیش این و آن از چه همی چون نون کنی .

ناصرخسرو.


گر تو خود مجنونی از بی دانشی پس خویشتن
چون به می خوردن دگرباره همی مجنون کنی .

ناصرخسرو.


- بید مجنون ؛ بید نگون . بید مُوَلَّه ْ. بید ناز. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
|| (اصطلاح فقهی و قانون مدنی ) کسی که فاقد تشخیص نفع و ضرر و حسن و قبح است ، احراز جنون با دادگاه است . (ترمینولوژی حقوق تألیف دکتر جعفری لنگرودی ).
- مجنون ادواری ؛ کسی که بطور متناوب در حال جنون باشد یعنی مدت کمی عاقل باشد و مدتی دیوانه . (ترمینولوژی حقوق تألیف دکتر جعفری لنگرودی ).
- مجنون دائمی ؛ کسی که بدون انقطاع در حال جنون بسر برد. (ترمینولوژی حقوق تألیف دکتر جعفری لنگرودی ).
- مجنون مطبق ؛ مجنون دائمی . (ترمینولوژی حقوق تألیف دکتر جعفری لنگرودی ). و رجوع به ترکیب قبل شود.
|| نادان . || دارای وسواس . || دارای مانیا. || جن زده . || گرفتار عشق . || ظالم و ستمگر. (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
حنای مجنون . [ ح َ ی ِ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) وسمه را گویند و آن برگی است که زنان جوشانند و به ابرو نهند و مردان بدان ریش رنگ کنن...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.